شب جمعه با کلی پیگیری PGK گفته بود بریم بیرون من مشروب میارم. این PGK داستان داره! این کسیه که شب بیرون میمونه مامان باباش اول اونو میکشن بعد خودشونو. چه برسه به این که بفهمن سیگار میکشه و این که مشروب میاره :)) خلاصه من و RPA و SHJ رفتیم دنبال PGK که بریم باغ RPA . دردسرتون ندم، من همیشه نوشتم رو حرف چند نفر نمیشه اعتماد کرد یکیش همین PGKاست. رفتیم دیدیم قدر یک نفر آورده! به خیلی ها گفته بودم بیاین بریم همه غیر همین ها گفتن نه. باز خدا رو شکر گفتن نه وگرنه از PGK رو زنده زنده شرابش میکردن. ولی خیلی خندیدیم.
شب میخواست برگرده بچه ها گفتن میخوای برگردی برگرد، ما میمونیم!! هیچی دیگه شب موند. صبح خواب موند دیرتر رسید سرکارش ما سه تا هم خوابیدیم و ظهر برگشتیم :))
درباره این سایت