دیروز خیلی روز جالبی بود. ساعت 3 ZZN و خانمش (NZZ) بهم زنگ زدند که بیان دنبالم و چون مژده هم همراشون بوده -دوست NZZ- خواستن یک باب آشنایی باز کنند. منم ندیدم و سه و نیم بهشون زنگ زدم که اونا توی فست فود بودن و مژده رو رسونده بودن دوباره برگشتند دنبالم.

 

از عروسی می اومدند. کلی حرف زدیم و خندیدیم. NZZ داشت بین دوستاش میگشت و عکس نشونم میداد برای ازدواج. ZZN قیافش شبیه شیر شده بود. بهش گفتم :)))

توی راه برگشت زنگ زدم خانواده بیان دنبالم فلان جا بریم اونجایی که شیرپسته خرماش خوبه. نشستیم و خوردیم و خندیدیم. شیرپسته خرمای اونجا یجوریه که آدم مهربون میشه :)

اونجا نشسته بودیم که یکی زنگ زد به بابا. جواب داد گفت خانم اشتباهه چند بار هم زنگ زدین شما. مامان و KMS گفتن این مادرYGHهه! نگاه کردم دیدم بله. شماره باباشه. مادره میخواد دختره رو بگیره مدام اشتباهی با گوشی باباهه به بابای من زنگ میزنه. از ظهر تا شب! KMS به شوخی میگفت بابا بگو بذار دخترشون رو بشناسن :)))

قیافش فقط موقعی که مادرش بهش میگه چرا زنگ میزدم بهت یک مرده جواب میداد میگفت اشتباهه!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زنگ فارسی پایپ ایران-تولید وفروش دانلود کتاب های دانشگاهی پی دی اف pdf رایگان دنیای ترفند ( Trick world ) پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید احمد محمودیان طرقبه bia2bazi Meghnatism پیشبینی آینده زندگی مشترک مرتبط با خانه سایت دانلود